خیابان جزیره
ستاره ها
نازی: چه کنم؟ ها؟ چه کنم؟
من: ما چرا می بینیم؟
ماچرا می فهمیم؟
ما چرا می پرسیم؟
نازی: مگس هم می بینه
گاو هم می بینه
می بینه که چی بشه؟
نازی: که مگس به جای قند،نشینه رو منقار شونه بسر
گاوبجای گوساله اش،کره خرو لیس نزنه
بز بتونه ازدور بزغاله شو بشناسه
خیلی هم خوبه که ما می بینیم،
ورنه خوب! کفشامون لنگه به لنگه می شد
اگه ما نمی دیدیم از کجا می فهمیدیم که سفید یعنی چه؟
که سیاه یعنی چه؟
سرمون تاق،می خورد به در!؟
پامون می گرفت به سنگ!
از کجامی دونستیم بوته ای که زیرپامون له می شه
گل کَلَم یا گل سرخ!؟
هندسه تو زندگی،کندوی چشم آدمه
من: درک زیبایی،درکی زیباست.
ده دقیقه سکوت به احترام دوستان و نیاکانم
غژ و غژ گهواره های کهنه و جرینگ جرینگ زنگوله ها
دوست خوب من
وقتی مادری بمیرد قسمتی از فرزندانش را با خود زیر گل خواهد برد
ما باید مادرانمان را دوست بداریم
وقتی اخم می کنند و بی دلیل وسایل خانه را به هم می ریزند
ما باید بدویم دستشان را بگیریم
تا مبادا که خدای نکرده تب کرده باشند
ماباید پدرانمان را دوست بداریم
برایشان دمپایی مرغوب بخریم
و وقتی دیدیم به نقطه ای خیره مانده اند برایشان یک استکان چای بریزیم
پدران
پدران
پدرانمان را
ما باید دوست بداریم